آرمیــــــتا بانوآرمیــــــتا بانو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آرمیتا بانو (فرشته آرامش و نعمت)

و تمااااااااااام!

بالاخره انتظار به پایان رسید و فردا قراره رسما" با گریه های معصومانه ات پا به این دنیای ما انسانها بزاری و مسیر زندگیتو شروع کنی. دخترکم، برات بهترین آرزوها رو دارم و دلم میخواد به بهترین نقطه ای که خدای مهربون برات مقدر کرده برسی. راستش یه کم استرس دارم........ احساس می کنم فردا یهو قراره یه موجود شکننده و بی پناه بیاد توی آغوشم که هیچ کسی رو غیر از من نداره برای کمک و حمایت نداره و من عملا" هیچی از مادری کردن بلد نیستم......... امروز با بابایی رفتیم بیمارستان برای کارای پذیرش. فشارم ١١ روی ٨ بود که در مقایسه با خفته پیش که ١٠ روی ٦ بود، بهتر بود. قرار شد فردا ساعت ٨ صبح ناشتا بریم بیمارستان تا ببینیم کی نوبتمون میشه بریم ...
21 تير 1391

شرح ما وقع...

سلام به دختر گلم. به نازگلم که هنوز "نیوفولدر"ه طفلکی! نیمه شعبانت مبارک گلکم. امروز پنج شنبه است و تولد حضرت مهدی. خیلی دلم میخواست امروز به دنیا میومدی، آخه عروسی مامان و بابا هم توی همچین روز قشنگی بود.... یادش به خیر.... همه جا رو ریسه کشیده بودن و همه جا شربت و شیرینی پخش میکردن.... چه روز گرمی بود.... نیمه شعبان و نیمه مرداد! اما دکتر گفته هنوز زوده برای اومدنت و البته امروزم کلی جراحی داره. اما دقیقا" یک هفته دیگه به امید خدا تو رو توی آغوشم دارم و میتونم حسابی صورت ماهتو نگاه کنم. و اما از اتفاقات این هفته برات بگم.... من از روز شنبه ١٠ تیر دیگه رسما" سرکار نمیرم. همون روز شنبه به کمک بابایی پرده اتاقتو زدیم. بعدش بابایی ...
15 تير 1391
1